دیدوبازدید

 به نام خدا

سلام

بعد از مدتی که پست نزدم حالا دوتا پست تقریبا پشت هم میزنم که جبران شه

دیشب آخر باشگاه بچه های باشگاه قرار گذاشتن که امروز صبح برن بیرون

منم ok  دادم

گوشیمو که دیدم یه میس از کمال بود

کمالو که یادتونه !!

( دوروز پیش رفته بودیم سینما واسه فیلم کیش و مات)

زنگ زدم بهش

اونم گفت که فردا با چندتا از بچه ها میخوایم بریم بابلسر

خلاصه اینکه موندم بینشون که با کدوم گروه برم بیرون

از اونجایی که کمالینا ماشین نداشتن من به بچه های باشگاه ok نهایی رو دادم

وقتی برگشتم خونه یادم افتاد که فردا ، یعنی امروز انتخاب واحد دانشگامون شروع میشه

وا3 همینم امروز صبح اس زدم به یکی از بچه ها که نمیتونم بیام

صبح بلند شدم و پولو گرفتمو رفتم که بریزم به حساب کارت اقتصاد نوینم که یارو گفت سایت دانشگاهتون خرابه

اول یه سر بزن به دانشگاه ببین اوضاع از چه قراره

اگه سایت خرابه باید بریزی به حساب دانشگاه

نزدیکیای دانشگاه دیدم که 4 تا از پسرامون اونجان

خلاصه رفتیم و سلام و علیک و گفتیم قضیه چیه

گفتن سایت مشکل پیدا کرده

با یکی از بچه ها رفتیم پولو ریختیم به حساب دانشگاه و دوباره برگشتیم پیش بچه ها

فیش بانکیمو دادم دست یکی از بچه ها که ببره آموزش امضا بگیره

منم رفتم سمت یه عابربانک که ازش پول بگیرم

تو راه دوست فاب ستاره رو دیدم که داشت با گوشیش حرف میزد

مثلا منو ندید

از سرخی صورتش مشخص بود کاملا

منم چیزی نگفتم

خلاصه بعد از اینکه به کاهدون زدم ( چون عابربانک هم در دست تعمیر بود ) برگشتم که حداقل امضا رو خودم بگیرم

تو محوطه ی دانشگاه هم دوستش منو دید ولی بازم به روی خودش نیاورد

انگار اون قضیه هنوز فراموش نشده

وقتی برگشتم دیدم بچه ها نیستن

رفتم آموزش

اونجا هم نبودن

تا اینکه دیدم یه دختری پشت پنجره ی آموزش وایساده

فکر کردم خودشه

نمیدونم ... شایدم نبود ...

ولی انگار خودش بود

منم چون نمیخواستم باهاش روبرو بشم رفتم از اونجا

در کل روز خوبی بود

بچه ها رو دیدم بعد اینهمه وقت

الانم قبل از اینکه انتخاب واحد کنم این پستو گذاشتم

تا بعد

انتظار

سلام به همه ي دوستان خوبم

الان كه دارم اينارو مينويسم تو سايت دانشگاهي هستم كه به عنوان مهمان دارم ترم تابستونو ميگذرونم

چيكار ميشه كرد

اينترنت مفته ديگه ...

بايد عرض كنم كه سفر اردبيل به دليل مسائلي لغو شد

يكي از پسراي همكار بابام وسط هفته كلاس داشت

اونام خودشون يجا دعوت بودن

و از اونجايي كه من ديروز و امروز كلاس داشتم اين سفر لغو شد

چون اگه اين دوروزو غيبت ميكردم ميشد 8 جلسه غيبت

يعني 4 جلسه رياضي و 4 جلسه فيزيك

چون شنبه و يكشنبه از صبح تا ظهر 2 جلسه رياضي دارم و تو همين روزها

بعدازظهر 2 جلسه فيزيك كه باهم ميشن 4 جلسه تو يه روز

ديروز امتحان رياضي داشتيم

نميدونم چطور بود

فكر كنم فهميدين كه چطور بود

نه

اونطورام كه فكر ميكنين نبود

يخرده بهتر بود

هدفم از عنوان مطلبم هم اينه كه منتظرم كه ترم جديد شروع بشه

ديگه از بيكاري خسته شدم

يه دست لباس جديدم خريدم كه به نظرم بهم مياد

خب ديگه

بايد برم سر كلاس

اين پستو دارم بين آنتراك ميزنم

ديگه كلاس داره شروع ميشه

تا پستاي بعدي همتونو به خدا ميسپرم

خوب بخوابين

خبر آمد سفری در راه است                    بی حس آن دل که از آن آگاه است

با نام و یاد خدا

سلام به همه ی شما عزیزان

خوبید

چه خبرا؟

ازین ورا             ازون ورا

راستش خبر خاصی نیست

روزامم خیلی با هم تفاوت ندارن که تنوعی پیش بیاد تو زندگیم و منم درموردش بنویسم

از ترم تابستونم بگم که شنبه و یکشنبه از ساعت 8 صبح تا 4:45 بعد از ظهر کلاس دارم

اونم چی ؟؟ !!

اول ریاضی ، بعدشم فیزیک

اه اه اه اه  

حالم بهم خورد

دیروز با کمال رفته بودیم آموزشگاه کامپیوتر عموش


دیروز تصمیم گرفتم که برم کلاس برنامه نویسی

خلاصه بعد از کلی مشورت با عموی کمال و یکی از استادای اونجا تصمیم گرفتم

زبان  c.sharp  رو یاد بگیرم 

یارو میگفت کاربردش بهتره

خلاصه تا چندوقته دیگه حتما میرم کلاس

مگه اینکه مشکل خاصی پیش بیاد

شاید هفته ی دیگه بریم اردبیل

واسه آب گرمش

با یکی از همکارای بابام

یعنی خونواده ی ما و خونواده ی اونا

البته چندساله که با هم رفت و آمد خونوادگی داریم

پس خیلی هم نباید بد بگذره 

اونام که سه تا پسر دارن که هرسه تاشون از من کوچیکترن

بزرگترینشون فکر کنم امسال بره سوم دبیرستان

یکی دیگم فکر کنم بره سوم راهنمایی یا شایدم اول دبیرستان

اون یکی هم که هنوز به حساب نمیاد

شاید اول ابتدایی باشه

شایدم نباشه

گرچه من خیلی از این سفر به اردبیل راضی نیستم

نه که بدم بیاد

ولی خیلی هم خوشم نمیاد

دوست داشتم بریم اصفهانی شیرازی مشهدی

البته مشهد که به اندازه ی کافی رفتیم

چون تقریبا چندساله که هرسال مشهدیم 

دیروز با کمال رفتیم از دکون یکی از فامیلاشون عینک آفتابی بگیرم

ولی از هیچکدومشون خوشم نیومد

همه ی گفتنیهای این روزام همین بود

قبلنا یه گفتنی دیگم داشتم که الان ندارم

البته الان میخوام درمورد خودش بگم

چون اینطوری بهم نمیچسبه که این پستم خالی باشه ازش

البته من تا چندروزه پیش کاملا فراموشش کرده بودم

یعنی هیچ حسی دیگه بهش نداشتم

ولی چندباره که تو خیابون بعضیا به نظرم مثل اون میان

مثلا همین دیشب که داشتم برمیگشتم خونه

یکیو دیدم که تو پیاده رو وایساده یه لحظه فکر کردم خودشه

قلبم واسه یه لحظه ایستاد

همین شوکها باعث شد که دوباره بیاد تو ذهنم

البته نه مثل قبل

فقط اومده تو ذهنم .

من سر حرفتم هستم

فراموشش میکنم

یا شایدم فراموشش کردم  و خودم خیلی مطمئن نیستم

تا حالا که خبری ازش به دستم نرسیده

خودمم دنبالش نمیرم چون نمیخوام همه بفهمن

ولی فکر کنم دیگه نیمه شعبان بهترین موقع واسه ازدواجه

مگه نه ؟؟

شاید این هفته خبری به دستم برسه

اگه رسید حتما بهتون میگم

با آروزی شادی واسه همتون

دوست شما

حامد

 

حرکتو دارین !!!