حسنی ورژن جدید

به نام خدا

*************

حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟

نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!

نه نمی دم نه نمی دم



گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟

دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم

چرا نمی دی ؟

واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه



در واشد و پریچه

با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد تو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



نازی اومد از استخر

تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم

میای بریم کافی شاپ؟

نه جانم

چرا نمی ای ؟

واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



حسنی یهو مثه جت

رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

حسنی اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد

زی ذی شد و دوماد شد

 

فاحشه تو مرا دعا کن

شنیده ام تن می فروشی برای لقمه ای نان ، چه گناه کبیره ای

می دانم که می دانی همه ترا پلید می دانند ، من هم مانند همه ام !

راستی ! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو

زنی، زنانگی اش را بفروشد که نان در بیاورد ، رگ غیرت اربابان بیرون می زند

اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد ، یا شوهر زندانی اش آزاد شود ، این ایثار

است ؟؟؟

مگر هر دو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ، ننگ است

بفروش؛ تنت را حراج کن ، ... من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب می زنند به

قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر می فروشی از تن می فروشی نه از دین

شنیده ام روزه می گیری ، غسل می کنی ، نماز می خوانی ، رمضان بعد از افطار کار می

کنی...

من از آن می ترسم که روزی با ظاهری عالمانه ، جمعه بازار دین خدا را براه کنم ، زهد را

بساط کنم ، غسل هم نکنم ، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم

راستی فاحشه شنیده ام که گاهی نیمی از پول توافق شده را باز می گردانی و می گویی

روا نیست برای لذت بردن خودم پول بگیرم...

چه کسی گفت نباید با فاحشه ها عشق بازی کرد؟

خانه اش ویران باد

فاحشه تو مرا دعا کن...

حرف زور

به نام خدا

سلام

الان که دارم اینو مینویسم اعصابم خیلی بهم ریختس

به خاطر مسائلی اول با مامانم , بعدشم با خواهرام جر و بحث کردم

حالم خیلی خرابه

یه جورایی عقده ای شدم

از حرف زور

از حرف بی منطق

اصلا درک نمیکنن چی میگم

اصلا حرف منو نمی فهمن

یه حرفایی میزنن که اصلا دلیلی واسش ندارن

اسیر همون افکار قدیمین

نمیگم من آدم روشن فکریم ( صد در صد نیستم و خودمو نمیدونم )

اما افکارشون واقعا مال بابامامانای تو فیلمای دوران انقلابه

خداییش همینه

اصلا دوست ندارم تو خونمون زندگی کنم

اینو واقعا جدی میگم

این احساسو چندین ساله که دارم

واسه همینه که میگم عقده ای شدم

چون این حرفای زور از وقتی که شروع به رشدکردم اعصابمو بهم ریخته تا حالا

دوست دارم داد بزنم

همش ازم ایراد میگیرن

میگن داد و بیدادتو واسه خونه داری خوشیاتو بیرون با دوستات

دیگه نمیگن ما چیکار کردیم که این با ما راحت نیست

با تمام نگاهها و رفتارشون بهم میگن که تو نمیفهمی

الانم گوشی تو گوشمه و دارم با صدای بلند موزیک گوش میکنم

خسته شدم ...

ایکاش هرچه زودتر از این خونه برم

شروع تازه

به نام خدا

سلام به همه ی شما عزیزای بلاگیم

یکشنبه ۶ دی مصادف با عاشورای حسینی و ... قمری و ... میلادی تولدم بود که برای یبار

تو عمرم هیچکسی از خونواده و اقوام به رومم نیاوردن

البته همیشه آرزوی اینو داشتم که کسی بهم تولدمو تبریک نگه

البته کسایی که دوروبرمن

نه شما دوستای مهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــربـــــــــــــــــــــــــون

از همتون ممنونم

باید یه تشکر اختصاصی از مینا بکنم به خاطر این همه محبتی که بهم داره

میناجون یه دنیا ازت ممنون

چیز دیگه ای نمیتونم بگم

****************************************

فردا آخرین روز دانشگامونه

دیگه کلاس ملاس تعطیل

این هفته هم واس خاطر این رفتیم که درسامون تموم نشده بود

بعد از تموم شدن دانشگاه خیلی تنها میشم

////////////////////////////////////////////////

تاسوعا قرار بود با کمالو چند تا از بچه ها بریم بیرون واسه عزاداری و این کارا

اما حالم بد شد

خیلی از بیرون موندنمون نگذشته بود که رفتیم خونه کمالینا

من و کمال بودیم

اونجا یکی از بچه ها زنگ زد که میریم خونه ی اونا

بعدم با هم رفتیم خونشون

اون شب به خاطر اینکه حال من خراب شد نتونستیم حرکتی بزنیم

من تقریبا ساعت ۲:۳۰ ( صبح یا نیمه شب ؟ ) بود که خوابیدم

تقریبا ۵ بود که بیدار شدم

حالم خوب نبود

زنگ زدم به بابام بیاد دنبالم

تاسوعا و عاشورای ما با مریضی گذشت

 +++++++++++++++++++++++++++++

پ.ن : این پستو میخواستم قبلا بزنم که بخاطر مشکلات بلاگفا نتونستم

----------------------------------------------

دوستون دارم عجیب غریب

شدید شدید کیس می

آها یادم نبود که شما اهل کارای صحنه دار نیستین !!!

 

 

ادامه نوشته